امروز!
روز ِ خيلييي پر كاري دارمممم
- خونه رو مرتب كنم
- ظرفاي صبحونه رو بشورم
- جارو بزنم
- الف خون دماغ شده و كل سراميكا و ملافهها به خاك فنا رفت😭سراميك هم پاك كنم
- لباسا رو دسته بندي و تا كنم
- لباساي چرك كه از دو هفته ي پيش روي هم جمع شده رو بشورم🥺با دست!چون ك هنوز نرفتيم خونمون و اينجا هم ماشين لباسشويي ندارم...ازون موقع نميشستم چون قرار بود شنبه برويم انجا!ولي نشد كه بشه...ميتونم به ميم بگم ولي در شان خودم و اون نميبينم ك منو نديده،بعد لباس چركا رو بابا ببره ك اون بندازه تو ماشين!نو!
- سه ساعت درس خوندنِ فوري فوتي دارم باايد انجام بشه!در واقع كار گروهيه و اين قسمت بر عهده ي منه
- درست كردن شام و شستن ظرفاي شام
- رسيدگي به درساي الف ك بماند
الله اكبر🕊
از صبح هم
- كلاس انلاين داشتم
- و بعدش طبق برنامه ي "يك روز درميون زنگيدن" ،به عمه-اقاجون-عمو-عمو-وي شماره ٣ زنگيدم😅چرا كه ادم يه جاهايي هرررچقدر هم از يه سري افراد، دور باشه،بازهم بايد خودشو نزديك نگه داره ...و اين كار قطعا تلاش ميخواد!مثل برنامه ي يك روز در ميون زنگيدن...من اگ با كسي صميمي باشم دوست دارم نهايتا هفته اي دوبار بزنگم ولي مامانبزرگينا خيلي ارتباطين و خيلييي تلفني حرفيدنو دوست دارن